طرح واژه
نام مارا بنویسید به ایوان نجف نشد از نام سگ کهف کتاب آلوده محمد سهرابی درختها همه عریان شدند، آبان شد نیامدی و نچیدی انار سرخی را نیامدی و ترک خورد سینه من و ... آه! چه قدر باغ پر از جعبههای میوه شد و چه قدر چشم به راهت نشستم و تو چه قدر چه طور قصهام اینقدر تلخ پایان یافت؟ انار سرخ سر شاخه خشک شد، افتاد نه این که فکر کنی خسته ام، فقط گاهی از چهره طبیعت افسونکار بر بسته ام دو چشم پر از غم را تا ننگرد نگاه تب آلودم این جلوه های حسرت و ماتم را پائیز، ای مسافر خاک آلود در دامنت چه چیز نهان داری جز برگ های مرده و خشکیده دیگر چه ثروتی به جهان داری؟ جز غم چه می دهد به دل شاعر سنگین غروب تیره و خاموشت؟ جز سردی و ملال چه می بخشد بر جان دردمند من آغوشت؟ در دامن سکوت غم افزایت اندوه خفته می دهد آزارم آن آرزوی گمشده می رقصد در پرده های مبهم پندارم پائیز، ای سرود خیال انگیز پائیز، ای ترانه محنت بار پائیز، ای تبسم افسرده بر چهره طبیعت افسونکار فروغ فرخزاد
و باد آمد و باران گرفت و طوفان شد
که ماند بر سر این شاخه تا زمستان شد
چه قدر یک شبه یاقوت سرخ ارزان شد!
چه قدر جعبه پر، راهیِ خیابان شد!
گذشتن از من و رفتن برایت آسان شد!
چه طور آنچه نمیخواستم شود، آن شد؟
و گوش باغ پر از خنده کلاغان شد...
به روی بامِ دلم لانه می کند آهی
دوباره روحِ تو را می دمم به پیکرِ شعر
چه واژه های بدیعی، چه شعرِ دلخواهی!
خدا کند بشود بینِ اشک ها پیدا
برای رد شدن از بغض ها گذرگاهی
و من که خسته ام از شعر های بی حاصل
از این بیانیه های شعاری و واهی
نشسته داغِ رسیدن به سینه ی جاده
و هل الیک سبیلٌ؟ نشان بده راهی
اسیر غربتِ تُنگم، خودت که می دانی
نمی رود هوسِ موج از دلِ ماهی
تو را من از تو طلب می کنم، تو می گویی:
همیشه قسمتِ تو نیست آن چه می خواهی!
طرحواژه را در بلاگ دنبال کنید |