طرح واژه
محکوم میله های قفس می شود، حسین مرغ دلی که پر نزند در هوای تو * * * دارد حسین می وزد از سمت کربلا السلام علیک یا اباعبدالله و علی الارواح التی حلت بفنائک علیک منی سلام الله ابدا ما بقیت و بقی اللیل و النهار و لا جعله الله آخر العهد منی لزیارتکم السلام علی الحسین و علی علی بن الحسین و علی اولاد الحسین و علی اصحاب الحسین فاضل نظری ای بیکرانه چنگ مزن بر تنم چنین من داغ دیده ام من دیده ام جوان غریبی که عشق را در لابلای خشم تو از دست داده است من دیده ام که مشت خروشان بخل تو بر گونه های قایق صیاد بی پناه بنشست و کور سوی امیدش شکست و برد من دیده ام جوانه ی احساس کودکی همبازی نسیم با جلوه ی حریص تو بر باد رفته است من چیده ام نوای یتیمی دختری چشم انتظار آمدن ردی از پدر ای بیکرانه چنگ مزن بر تنم چنین بر جان من داغ های سر به مهر زیادی نشسته است مرداد ماه 93 پی نوشت : اینها دست و پا زدن های کسیست که دوست داشت شاعر باشد :) نمی دانم این جناس های نجس کی آتشفشان این بغض کهنه می توانند باشند اما سال هاست نجابتت گم است پشت جنابت نجیب زاده های بی استخوان عرب و جوانان خانه ندیده ات در کف چارخانه های سرخ و سفید عقال هم لهجه ها ودشداشه های شاد همسایه ها شان مانده اند مانده اند پشت حکایت های تازه ی تازیانه و زیتون وروایت تورات های تازه را خط می نویسند اینجا جای امنی نیست اما چند ساحل آنطرف تر از همین مدیترانه ملک یزید های زیادی می شناسم که لخت لمیده اند و لخته های خون ما را در سکر ترانه های ام کلثوم می بلعند این جماعت گوساله های سامری هم نباشند ، رمه رم کرده اند ، که بجای علف "الف لیله واللیله " می جوند و قیلوله هایشان را به چرت های چرت شان وصله می زنند از بصره خرما می شناسند و از فلسطین چز تین و زیتون و سیبستان هاش چیزی نمی شناسند اما خوب می دانم سخت از بیروت می ترسند و نامش را باروت می نویسند سید محمد امین جعفری حسینی
به نسیمی همه راه به هم میریزد
کی دل سنگ تو را آه به هم میریزد
سنگ در برکه میاندازم و میپندارم
با همین سنگ زدن، ماه به هم میریزد
عشق بر شانه هم چیدن چندین سنگ است
گاه میماند و ناگاه به هم میریزد
آنچه را عقل به یک عمر به دست آورده است
عشق یک لحظه کوتاه به هم میریزد
آه، یک روز همین آه تو را میگیرد
گاه یک کوه به یک کاه به هم میریزد
طرحواژه را در بلاگ دنبال کنید |